فرهنگ، تحریف تاریخ و تولید انسان مصرفی
«به عنوان مصداقی از وضعیت ایجاد شده توسط صنعت فرهنگ میتوان به پدیده عشق و ازدواجی که در سرمایهداری و مدرنیته تولید و توسط نظام ایدئولوژیک صنعت فرهنگ تبلیغ و ترویج و به امری همهجا حاضر و به هنجار بدل شده، توجه کرد.»
بحشی از یادداشت یونس اکبری - عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی - است که در اختیار ایسنا قرار گرفته و در آن آمده است: «این تنها شاهان و فاتحان نیستند که تاریخ را بر اساس منیات خود مینویسند، بلکه ایدئولوژیها هم تاریخ را بر مبنای مفروضات خود تفسیر، بازخوانی و بازنویسی میکنند. صنعت فرهنگ که پیشقراول نظام سرمایهداری در درهمنوردیدن مرزها و فتح ذهنیت مردمان جهان است با بازخوانی و بازنویسی تاریخ بر مبنای مفروضات سرمایهداری و مدرنیته روز به روز به دایره فتوحات نظام سرمایهداری میافزاید.
نکته جالب و تاسف بار این فتح و استیلا این است که اسیران و زندانیان این کشورگشایی فرهنگی نه تنها از به بندکشیدن و اسارت و به یغما برده شدن میراثشان برنمیآشوبند، بلکه با اشتیاق و لذت به واقعیت تاریخی خود پشت میکنند و به آغوش جلاد فرهنگیشان پناه میبرند. این ایدئولوژی فرهنگی سلطهجو کاری به جسم دشمن ندارد بلکه ذهن را آماج آتشافروزی قرار داده است.
صنعت فرهنگ با استفاده از ابزار رسانه تاریخ را به گونهای تحریف و به خورد تماشاگر میدهد که انگار وقایع تاریخی گذشته نیز چیزی غیر از آنچه صنعت فرهنگ روایت میکند، نبوده و امر بههنجار همیشه از نشات گرفته ارزشهای ترویج شده توسط نظام سرمایهداری است.
سرمایهداری و مدرنیته با استفاده از نظام ایدئولوژیک خود که همان صنعت فرهنگ است، سعی در تولید نوع مشخصی از انسان دارند که میتوان آنرا انسان مصرفی نامید. این نوع مشخص از انسان همه چیز را مصرف میکند، حتی روابط عاطفی و احساسی را. اینگونه نیست که مصرف، نزد انسان مصرفی از سر نیاز باشد و با برآورده نیازش دست از مصرف بکشد؛ بلکه این انسان زاده شده توسط صنعت فرهنگ، نیازش مصرف کردن است.
به عبارت دیگر صنعت فرهنگ همه چیز را ابتدا به کالای قابل مصرف میکند و انسان زاده این فرهنگ نیز مصرف کننده سیری ناپذیرکالاهای تولید شده این نظام ایدئولوژیک است. همه چیز و حتی خود مصرف نیز در ساحت این ایدئولوژی، موقت و گذارست و به مانند ذات خود مدرنیته یک آگهی تا آگهی بعد است؛ در این نظام نتیجه هر مصرف نه اقناع، بلکه ولع مصرف دیگر است.
نکته جالب این است که این صنعت فرهنگ به گونهای ذهن انسان مصرفی تولید شده توسط خود را شکل داده که اینگونه فکر کند این خودش است که انتخاب میکند؛ اما قسمت مجهول معادله را به وی القا نکرده که در چه چیزی حق انتخاب دارد و انتخاب میکند! بله این انسان انتخابگر است و حق انتخاب دارد ولی در انتخاب نوع مصرفی کالایی که تا آگهی دیگر به عنوان کالای خوب و بههنجار تعریف شده، حق انتخاب دارد.
به عنوان مصداقی از وضعیت ایجاد شده توسط صنعت فرهنگ میتوان به پدیده عشق و ازدواجی که در سرمایهداری و مدرنیته تولید و توسط نظام ایدئولوژیک صنعت فرهنگ تبلیغ و ترویج و به امری همهجا حاضر و به هنجار بدل شده، توجه کرد. در طول تاریخ بشر ازدواج امری از پیش تعیین شده و برای حفظ زمین و افزایش قدرت و حفظ ثروت صورت گرفته است و اگر عشقی هم پدید میآمد نه قبل از ازدواج بلکه نتیجه زندگی مشترک بعد از ازدواج و تشکیل خانواده بود. عشق رمانتیک که مبنای ازدواج در دوران معاصر شده، پدیدهای است که از دل رمانهای اواخر قرن هیجدهم و همزمان به اوایل دوران مدرنیته ظهور یافته است. به عبارتی عشق رمانتیک زاده دوران مدرن بشر است و نسبت به دوران ماقبل مدرن، عمر بسیار کوتاهی دارد. بر اساس قاعده عشق رمانتیک تنها یک نفر در جهان است که میتواند فرد را خوشبخت کند و زندگی شادی را برای او به ارمغان آورد. صنعت فرهنگ با استفاده از ابزار رسانه به گونهای تاریخ را تحریف و بازخوانی و بازنویسی کرده که انگار قاعده عشق رمانتیک، قاعده ساری و جاری در طول کل تاریخ بشر بوده است و انحراف از این قاعده در طول تاریخ سبب شده فرد زندگی تلخی را با شریک زندگی خود داشته باشد. بنابراین افراد باید زندگی خود را بر اساس این قاعده طلایی (عشق رمانتیک) که تاریخ زندگیهای خوشبخت نیز پشتیبان مستند آن هستند، بنا کنند تا زندگی خوشبختی داشته باشند.
این قاعده طلایی که عمری بیش از یک قرن دارند، به گونهای به وسیله صنعت فرهنگ تبلغ و ترویج و به امر همه جا حاضر تبدیل شده که در مرحله نخست افراد فکر میکنند تا بوده همین بوده و در مرحله دوم تخطی از این قاعده مساوی است با زندگی تلخ و شوربختی، غافل از اینکه از زمانی که این قاعده به همراه سایر ارزشهای مدرنیته و نظام سرمایهداری در اروپای غربی و امریکا به عنوان امر بههنجار شیوع پیدا کرده و به یک ارزش عام در روابط عاطفی تبدیل شده (از دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ میلادی که البته در ایران نیز تقریبا از اوایل دهه ۱۳۷۰ این قاعده گسترش یافته است) نرخ طلاق و روابط خارج از عرف و پیش ازدواج نیز رو به افزایش گذاشته است. اما برای این مشکل هم صنعت فرهنگ راهحل دارد؛ همانگونه که قبلا گفته شد در این نظام ایدئولوژیک فرهنگی افراد حق انتخاب دارند، اگر انتخاب یک آنها برای انتخاب معشوق و شریک زندگی اشتباه بوده دلیل بر اشتباه بودن قاعده طلایی عشق رمانتیک نبوده و نیست.
بنابراین به افراد حق انتخابی دیگر یا به عبارتی حق مصرف کالای انسانی دیگر داده میشود. درواقع افراد زاده شده توسط صنعت فرهنگ، یکدیگر را مصرف میکنند. به بیان دیگر افراد در نظام فرهنگی چون آن آرمانگرایی عشق رمانتیک ترویج شده توسط صنعت فرهنگ را در انسان واقعی زندگی روزمره پیدا نمیکنند، دست به انتخاب و یا مصرف رابطهی انسانی دیگر میزنند، غافل از اینکه این ایدئولوژی مصرفگرا و تنوع طلب آنها را به مصرفکنندگان صرفی تبدیل کرده که تنها اختیارشان انتخاب و مصرف کالایی است که رسانه از پیش برایشان تزیین و به امر بههنجار بدل ساخته است.
به نظر میرسد یکی از دقیقترین و زیباترین انتقادات به نظام مصرفی منشعب از سرمایهداری را متفکران مکتب فرانکفورت ارائه کردهاند. آنها تبلیغات نظام مصرفی را به سیرنهایی (در اساطیر یونان باستان به موجودات دریایی گفته میشد که در قالب زنان زیبا و خوش صدا خود را به ملوانان نمایان میساختند و با اغوا کردن، آنها را مسخ کرده و سپس تکه تکه کرده و میکشتند) تشبیه میکردند که انسانها را اغوا کرده و باعث میشود، زندگی آنها تلاش مداوم برای بدست آوردن کالاهای مصرفی تبلیغ شده در رسانه شود و با این تلاش عبث و پایانناپذیر برای بدست آوردن هر چه بیشتر اقلام مصرفی، همزمان زندگی واقعی انسانی خود را تباه کنند. درواقع صنعت فرهنگ زندگی تبدیل به مصرف مداوم امر تبلیغ شده میکند، تبلیغی که توان فکر کردن و تامل را از انسانها سلب کرده است.»
نظر شما :