نگاهی به ادبیات داستانی جنگ
داستانهای پس از جنگ، به سوی معناهای مدرن و نو حرکت میکنند

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه، مهدی سعیدی، رئیس پژوهشکده علوم انسانی و عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، به مناسبت هفته دفاع مقدس در دومین گفتوگوی خود با روابط عمومی پژوهشگاه به بررسی رویکردهای ادبیات جنگ پرداخت.
این پژوهشگر که سالها پژوهشهای خود را بر ادبیات داستانی جنگ و ادبیات مهاجرت متمرکز کرده است در بخش اول گفتوگو با عنوان «هنوز بر سر این که «ادبیات جنگ، چه هست و چه نیست» توافق وجود ندارد!»، درباره تفاوت میان روایت «جنگ» و «دفاع مقدس»، موضوعات نانوشته و ناخوانده در ادبیات جنگ و وجه حماسی و تراژیک ادبیات جنگ سخن گفت.
سعیدی سه کتاب «ادبیات داستانی جنگ در ایران»، «سیمای سیاسی، دینی و اجتماعی داستاننویسی جنگ» و «قصههای غربت غربی» را به رشته تحریر درآورده است.
شما در کتاب «ادبیات داستانی جنگ در ایران» چهار رویکرد را در ادبیات جنگ برشمردهاید، کدام یک بیشتر در آثار داستانی مجال طرح یافته و جای خالی کدام یک را بیشتر حس میکنید؟
برای اینکه با ادبیات جنگ و چگونگی پیدایش رویکردها و تحولاتش در حدود چهار دهه گذشته آشنا شویم، باید ببینیم، نوشتن درباره جنگ در چه حال و هوایی آغاز شد. باید به سالهای ابتدایی انقلاب برویم. سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سرشت و سرنوشت ادبیات معاصر ایران و بهویژه «مسئله جنگ و ادبیات آن» اهمیت دارد. بسیاری از آثار ادبی پدید آمده در حدود چهار دهه اخیر، تحت تأثیر مواجهه میدانهای سیاسی، فرهنگی و ادبی در سالهای نخست پس از انقلاب است.
بهویژه در دهه نخست، آنچه گفتمانهای ادبی خاص را پدید آورد، زمینه و بافت سیاسی و اجتماعی تازهای بود که در سالهای نخست پس از انقلاب (یعنی میان ۵۷ تا ۶۲) صورتبندی تازهای را در صفحه فرهنگی ایران ترسیم کرد. این صورتبندی تازه در پیوند با آرمانهای سیاسی و اجتماعی بود که در عالم سیاست، انقلاب اسلامی را تبدیل به جمهوری اسلامی کرد. یعنی تنازعات سیاسی و اجتماعی، به عالم فرهنگ و ادبیات (بهویژه ادبیات داستانی و ادبیات جنگ) هم کشیده شد و گفتمانها یا شبهگفتمانهای سیاسی، در عالم ادبیات نمایندگانی پیدا کردند و کانونها و محافل پشتیبانی (برخی نهادها، احزاب سیاسی، مؤسسات، مجلات) نیز پدید آمدند که سخنگوی گفتمانهای متنازع بودند.
در این سالها درباره مسئله «تعهد ادبی» به کمک اهل نظرِ انقلابی و نهادهایی مثل حوزه هنری بازنگری شد و فضای تازهای شکل گرفت و گفتمان تازهای پدید آمد. این گفتمانِ تازه با کمک قدرت سیاسی، اجتماعی و پشتوانه مذهبی، توانست در مقاطعی رقبا و گفتمانهای دیگر را کمکم به کنار ببرد و به نوعی در آغاز دهه نخست، سکوت یا انزوا یا مهاجرت را بر برخی از آنها تحمیل کند. برای مثال در سال نخست جنگ یا به عبارت دقیقتر در همان شش ماه نخستِ شروع جنگ، بسیاری از واکنشهایِ منسجم ادبی به مسئله جنگ از طریق کانونهایی است که حاملِ گفتمان سیاسی و اجتماعی رقیب با حاکمیت و همین گفتمان تازه هستند، یعنی آنهایی که مقابل کانونهایی مثل حوزه هنری قرار دارند. برای مثال کانون نویسندگان ایران و شورای نویسندگان و هنرمندان ایران در این عرصه فعال هستند.
اما بعدها گفتمان تازه، بر فضای ادبی سیطره یافت و تولید ادبی را در حوزه ادبیات جنگ که به نوعی بخشی از ادبیات انقلاب هم هست افزایش داد و با اصطلاحات برساخته تازه (نظیر ادبیات مقاومت، ادبیات دفاع مقدس، ادبیات پایداری و...) مرزبندی گفتمانی ایجاد کرد و مبانی تئوریک آن را هم تقویت کرد.
در همین شماره شعرهایی از رضا براهنی، منصور اوجی، م. آزاد. م. آزرم، سیمین بهبهانی و شمس لنگرودی و دیگران درباره جنگ آمده است. یا مثلا احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، نخستین شعر جنگ را با نام «شهید» در سوم مهر ۱۳۵۹ در روزنامه نامه مردم منتشر کرد و بعدها نیز شعرهای دیگری از همو و سیاوش کسرایی و دیگر شاعران تودهای در همان ماههای نخست جنگ منتشر شد. بخشی از این کوششها را کامیار عابدی در کتاب «شعر جنگ» به روایت غیر رسمی گردآوری کرده است. در کنار آن نویسندگان انقلابی هم داستان نوشتند. مثلاً میثاق امیرفجر داستان کوتاه «سرباز» را که نخستین داستان کوتاه جنگ هم هست در ۱۲ مهرماه ۱۳۵۹ در هفتهنامه سروش را منتشر کرد.
چالشهای سیاسی و فرهنگیِ سالهای نخست پس از انقلاب، و کوششهای نخستین در بازنمایی ادبی جنگ بعدها سبب پیدایش رویکردهای مختلف شد که من در کتاب «ادبیات داستانی جنگ در ایران» آنها را در چهار رویکرد دستهبندی کردهام.
این رویکرددها کدامها هستند و چه ویژگیهایی دارند؟
رویکرد نخست، رویکرد ارزشمحور است. نویسندگان تازه و انقلابی که همراه و همگام با انقلاب بودند، انقلاب را واجد ارزشهای تازهای میدانستند. این ارزشها در عرصه فرهنگ، هنر و ادبیات هم بیان میشد. ادبیات تازه و انقلابی که در سالهای نخست با اصطلاح ادبیات مکتبی هم از آن یاد میشود، بنا داشت مسیر گذشته ادبیات و بهویژه مسئلۀ «تعهد ادبی» را بازنگری و برای آن مبنایِ نظری تازهای را تئوریزه کند که در آن جای «رئالیسم سوسیالیستی» را «واقعگرایی اسلامی یا واقعگرایی متعالی یا الهی یا واقعگرایی آرمانخواه شیعی» میگرفت. آنها در ادبیات و هنر به طرح نظریههایی درباره قصه اسلامی و هنر اسلامی پرداختند. این نویسندگان به لحاظ تاریخی پیشینه گسترده و مشخصی دارند، اما به شکل یک تشکل منسجم در اوایل انقلاب، مرهون روشنفکران دینی و صاحبان اندیشهای نظیر علی شریعتی، آل احمد و... هستند.
شریعتی، اسلام را در قالب مکتب معرفی میکرد. مکتب و اسلام در نظر او به ساختار ایدئولوژیک است. شریعتی، صدر اسلام و شخصیتها و مفاهیمش را به جهان امروز آورد و آنها را متناسب با دنیای انسان امروزی بازتولید و بازسازی کرد. در سامان فکری شریعتی، امام حسین، ابوذر، سلمان، سمیه و مقداد و دیگران از دل تاریخ و باورهای شیعی بیرون میآیند و متناسب با عصر انقلاب و مبارزه، بازشناسی میشوند و مفاهیمِ هجرت و قیام و جهاد و شهادت، مجتهد و مؤمن، توحید، انتظار و مستضعفین در جهت مبارزه و انقلاب تفسیر و بازسازی میشوند.
همین سامانه فکری در داستاننویسی اسلامی و بخشی از ادبیات جنگ هم مورد استفاده قرار میگیرد و ادبیات جنگ در این رویکرد با حوادث صدر اسلام پیوند میخورد و فلسفه شهادتِ شیعی و مرگ آگاهی مذهبی در داستانهای این رویکرد نمود بارز دارد. از مهمترین نویسندگان و نظریهپردازانِ ادبی و هنری این حوزه، محسن مخملباف است که با عنایت به همین پشتوانه فکری به طرح دیدگاههای تازه ادبی میپردازد.
او در مجموعه مقالات و کتابهایی مثل «مقدمهای بر هنر اسلامی» و «یادداشتهایی درباره نمایشنامهنویسی و قصهنویسی»، هنر انقلابی و قصهنویسی اسلامی را تئوریزه میکند. مخملباف، محور همه چیز را خدا میداند و ادبیات و هنر را یکی از طُرق رسیدن به خدا مطرح میکند. برای همین سوژۀ قصۀ اسلامی باید متناسب با جهانبینی اسلامی و خداگرا باشد. از نظر او ادبیات اسلامی همچون شمشیر دو لبی است که با یک سویش باید به نبرد کفر و نفاق و ارتداد رفت و با یکسویش باید به جنگ با شیطان درون پرداخت. با فعالیت امثال مخملباف و بعدها دیگرانی نظیر محمدرضا سرشار، امیرحسین فردی، مرتضی آوینی و نهادهایی مثل حوزه هنری، نویسندگان و هنرمندان جدیدی تربیت میشوند که در تولید ادبی و هنری اثرگذار هستند.
آنها با تأسیس یا در اختیار گرفتن یا تقویت نهادهایی مثل حوزه اندیشه و هنر اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته انقلاب اسلامی، رادیو و تلویزیون، وزارت ارشاد، مسجد جوادالائمه و انتشار مجلات و روزنامههای متعدد مثل مجله سوره،کانونهای پشتیبان میسازند و به پرورش نویسنده و هنرمند میپردازند. نویسندگان این رویکرد بسیارند. از مهمترینهایشان، سید مهدی شجاعی، میثاق امیر فجر، رضا رهگذر، ابراهیم حسنبیگی، محمدرضا کاتب، قاسمعلی فراست، منیژه آرمین و... هستند. داستانهای ابتدایی این رویکرد از نظر صناعت داستاننویسی ضعیف است. غلبه ایدئولوژی و اولویت پیام بر فرم سبب شده بسیاری از آنچه در سالهای نخست در این رویکرد نوشته شده، ماندگار نباشد.
رویکرد دوم را داستانهای جامعه محور نامیدهام و شامل داستانها و رمانهایی است که محور آنها مباحث اجتماعی است و به بازتاب مسائل و مصائب جنگ و تأثیر آن بر زندگی مردم پرداخته است و به دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی مثبت جنگ که رویکرد نخست مدعی آن است، چندان توجهی ندارد. در واقع مسائل جانبی و اجتماعی جنگ و تصویر ویرانگری آن در این دسته آثار بارزتر است. نویسندگان این جریان با جنگ سر سازگاری ندارند، اما با اعتقاد به دفاع از میهن، واقعگرایانه از همه تبعات جنگ مینویسند.
در حقیقت این آثار گونهای از رئالیسم اجتماعی است که به اثر جنگ بر مردمان شهرها و روستاهایی که به نحوی بنیاد خانواده و روابط اجتماعیشان دگرگون شده میپردازد. بنابراین، زندگی طبقات مختلف، پیامدهای فرهنگی و قومی ناشی از جنگ و مسئله آوارگان، مهاجران و زندگی آنها در شهرهای دیگر، مسئله زنان، کودکان و انتقاد از شتاب تحولات جامعه انقلابی و دوری از آرمانها و ارزشها از ویژگیهای این دسته از آثار است. «زمین سوخته» از احمد محمود و داستانهایی از قاضی ربیحاوی، «باغ بلور» از محسن مخملباف از این شمار است.
رویکرد سوم: داستانهای انتقاد محور است. این رویکرد شامل آثاری است که در رد یا تشکیک در مسائل عمدتاً سیاسی پیدایش، ادامه و پایان جنگ و انتقاد از آن نوشته شده است. نوع نگاه این رویکرد به جنگ بدبینانه است و نویسندگان به دستاوردهای جنگ در استحکام روحیه استقلالخواهی، خودباوری، شجاعت، ایثار و فداکاری عمومی که در داستانهای ارزش محور برجسته میشود؛ باور ندارند. برخی از این آثار جنگ و رزمندگان را برای جامعه زیانبار دانستهاند و برخی نیز به همراه نگاه بدبینانه، همانند پدری دلسوز به فرزندان نادان خود نگریستهاند و با بیان آثار منفی جنگ سعی داشتهاند از آن جلوگیری کنند. پیشتر در دو رویکرد نخست نیز با انتقاداتی مواجه میشویم. اما انتقاد در داستانهای ارزش محور یا جامعه محور با انتقادات این رویکرد تفاوت ماهوی دارد.
مثلاً در داستانهای ارزش محور نگاه نویسنده در جهت تأیید جنگ و دفاع و ارزشهای انقلابی و اسلامی است و هیچگاه اصل جنگ و دفاع زیر سؤال نمیرود، بلکه در این دسته آثار مفاهیم ایثار و شهادت از برجستهترین درونمایهها و مضامین است. بیان تردیدها و انتقادات نیز برای رسیدن به یقینی است که در دیدگاه راوی (نویسنده) وجود دارد. اما، در داستانهای انتقاد محور نگاه منفی به جنگ غلبه دارد و همه آنچه در دو رویکرد نخست ارزش نامیده میشود، زیر سؤال میرود یا در معرضِ هجو و تمسخر قرار میگیرد.
در داستانهای این رویکرد، شخصیتی که در میدان نبرد کشته میشود، انگیزهای برای رفتن به جنگ ندارد، یا ظاهراً به اجبار به جنگ فرستاده شده یا بهانهای غیر از انگیزههای داوطلبانه معنوی یا اجتماعی (آنچه در دو رویکرد نخست هست) دارد. در واقع آدمهایی که اغلب انگیزهای برای جنگ و حتی مقاومت ندارند، بیشتر قربانیهای جنگ محسوب میشوند تا قهرمان نبرد ملی و مذهبی. مهدی سحابی در «ناگهان سیلاب»، جواد مجابی در «شب ملخ»، قاضی ربیحاوی در داستان «خاطرات یک سرباز»، منصور کوشان در «رمان محاق»، اسماعیل فصیح در رمانهای «زمستان ۶۲» و «ثریا در اغما» و برخی از داستانهای مجموعه داستان نمادهای دشت مشوش نگاهی انتقادی به جنگ دارند.
رویکرد چهارم هم داستانهای انسان محور است. در اغلب آثاری که در زمان جنگ پدید آمد، یافتن ارزشها و هنجارهای انقلابی یا دغدغههای اجتماعی و گاه شبه روشنفکری، محور کار بود و یکی از مسائل مهم، یعنی «انسان ِدر جنگ و انسان پس از جنگ» فراموش شده بود یا کمتر بدان توجه میشد. اما پس از جنگ آثاری پدید آمد که توانست به مرزهای مفاهیم انسانی نزدیک شود. مفهوم جنگ در بسیاری از داستانهایی که پس از جنگ نوشته شد و به خصوص در نوشتههای نویسندگانی که سالهایی را در جنگ گذرانده و نویسندگی را از نوشتن داستانهای جنگی آغاز کرده بودند، یک دگردیسی بنیانی را پشت سر گذاشته. جنگ در این داستانها به جای آنکه نبرد خیر و شر باشد، مرثیهای بر همه چیزهای از دست رفته است و سرنوشت یکسانی را برای آدمهای هر دو سوی نبرد طرح میکند.
در این آثار جنگ از روایتهای کلیشهای به در میآید و به سمت معناهای مدرن و نو حرکت میکند. این معناهای نو گرد محور پرهیز از نوشتن در مسیرهای قراردادی و خونسردی در روایت جنگ، و به خشونت و مرگ، وضوح بیشتر بخشیدن میشود. در این داستانها سخن از فضاها و ماجراهایی به میان میآید که پیش از این تابو بوده است. این تابوها شامل ترس، خشونت، تردید و از همه مهمتر تنهایی انسان است و سربازان و بازماندگان از جنگ را در موقعیتی روانشناختی قرار میدهد که در آن، جایی برای تکرار کلیشههای رایج و رؤیاپردازی وآرمانخواهی و ایدئولوژی نیست.
داستان بلند «فالخون» از داوود غفارزادگان، مجموعه «من قاتل پسرتان هستم» از احمد دهقان، داستانهایی از احمد غلامی، رمان «در شعلههای آب» از مرتضی مردیها، «باغ تلو» از مجید قیصری، «رمان عقرب...» از حسین مرتضائیان آبکنار از نمونه آثار این رویکرد است.

نظر شما :